حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۳۹۱

۱

در باغ چنین سروی کی خاست به رعنایی

بر چرخ چنین ماهی کی تافت به زیبایی

۲

گر باده کنی در سر بر سینه زنی آتش

ور بوسه دهی بر لب در فتنه بیفزایی

۳

حسنِ تو به هم برزد بنیادِ خردمندان

عشق تو فرود آمد برخاست شکیبایی

۴

در کار کشی ما را وز غم بکشی ما را

تا کی ز جفا کاری تا چند ز خود رایی

۵

نه دوستی نه دشمن نه بی من و نه با من

بر یک سخن ای دَه دل یک روز نمی پایی

۶

از من دل و دین بردی سهل است غمِ دنیا

از جان رمقی باقی مانده ست چه فرمایی

۷

بی چاره نزاری شد در پای غمت کُشته

ای بی غمِ بی رحمت بر کَس بنبخشایی

تصاویر و صوت

نظرات