حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۳۹۷

۱

ز بی یاری و بی کاری و بی خوابی و تنهایی

چو مجنونِ بنی عامر شدم یک باره سودایی

۲

به هر َلیلی که بی لیلی به روز آورده ام صد ره

به گردِ حی به حی برگشته ام چون قیس شیدایی

۳

تنی دارم گدازان همچو قلعی بر سر آتش

دلی در سینه هم چون زیبق از بس ناشکیبایی

۴

گروهی نیک خواهان بازدارندم ز فرتوتی

گروهی بد سگالان عیب گویندم ز خودرایی

۵

مرا یاری موافق بس دگر چیزی نمیخواهم

ندارم در پریشانی هوای خانه آرایی

۶

من و کنجی و دم سازی هم آوازی و هم رازی

شکستم عهد برنایی گرفتم ترک رعنایی

۷

طمع ببریدم از یکران تبرّا کردم از میدان

کنون معلولم از پیری و معزولم ز برنایی

۸

تنم بگداخت هم چون شمع از طوفانِ بی خوابی

دلم بگرفت هم چون سمع از نقصان بینایی

۹

چو هر چیزی که دانستم فرامش کرد می باید

پشیمانم ز دانایی پشیمانم ز دانایی

۱۰

به تنهایی از آن گشتم به کنجِ خویشتن قانع

چو قیسم تا نباید شد کهستانی و صحرایی

۱۱

ضرورت ناگزیرست از جمال جفت انسانی

اگر چه بی کمالی نیست یک رویی و یک رایی

۱۲

نزاری توانی شد درون حلقه مردان

مگر وقتی که از بود و نبود خود برون آیی

۱۳

کنون هنگام آن آمد که هم چون گل کنی پاره

گریبان هوس ناکی زدست دامن آلایی

تصاویر و صوت

نظرات