حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۴۰۳

۱

ساقیِ مجلسِ صفا چارهٔ ما به چاره‌ای

چاره و بس که حالتی نیست جز این و چاره‌ای

۲

میر خمار هر چه شد تیره ز من زمان زمان

می‌کشد از سپاهِ غم بر سرِ من هزاره‌ای

۳

فایض میکده به ما دیر به دیر می‌رسد

طیره شده‌ست در میان کرده ز ما کناره‌ای

۴

راتبه‌مان نمی‌رسد مَشرِبه‌مان نمی‌دهد

از من و روزگار من تیره شده‌ست پاره‌ای

۵

سوختهٔ صبوح را تاب رسیده بر جگر

روزِ جزا مگر شود واسطهٔ کفاره‌ای

۶

حَیَّ علی الصَلات من قامتِ ساقیان بود

زنده شوم چو بر شود بانگ به هر مناره‌ای

۷

زهد و ورع مگر نشد هم ره خوی و طبعِ ما

مختلفند راستی طالعِ هر ستاره‌ای

۸

محتسبِ فراخ‌رو تنگ‌دلی چه می‌کند

حوصله‌ای فراخ‌تر بایدش از غراره‌ای

۹

بیش مگو نزاریا از حرکاتِ ناقصی

لاشه خری کجا رسد در عقبِ سواره‌ای

۱۰

می‌خورد و خورنده را می‌کند احتساب و حدّ

می‌زندش که که بر دلش بادزده کناره‌ای

۱۱

هرزه‌سگانِ بدگمان غیبتِ ما چه می‌کنند

باز بگوی ساقیا چارهٔ ما به چاره‌ای

تصاویر و صوت

نظرات