حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۴۰۸

۱

ساقی ز بامداد بیاور قِنینه‌ای

بردار بانگِ قهقهه از آبگینه‌ای

۲

نقدینه بهشت مهیّا نمی‌شود

لطفی کنی ز ما بستانی رهینه‌ای

۳

حالی در این معامله مصرف نمی‌شود

هر چند پر جواهر دارم خزینه‌ای

۴

هر نوع و هر چنان که توانی بساز هین

هان زود اضطرابِ دلم را سکینه‌ای

۵

چیزی چنان که حاصلِ وقتی بود سبک

پیوند کن قرینه حال از قرینه‌ای

۶

مرغِ مراد هم شود آخر به حیله صید

بر رویِ دام تعبیه می پاش چینه‌ای

۷

تو ختمِ ساقیانی در بزمِ خلدِ اُنس

ما در میان حلقه مجلس نگینه‌ای

۸

تو در مکانِ حکمِ ریاست ممکَنی

ما در صفِ نِعال کم از هر کمینه‌ای

۹

مستان که در ولایتِ حکمِ تو می‌روند

هشدار تا ز خود نخراشند سینه‌ای

۱۰

خود کی بود به نیک و بد اصحابِ وجد را

با هیچکس به شنقصه بغض و کینه‌ای

۱۱

هر کس بر آن که بر صفتِ گنجِ کُنجِ ما

حاصل کند ز ملکِ قناعت دفینه‌ای

۱۲

ز این بحر خود برون نبرد هیچ ناخدا

الّا ز دست کارِ نزاری سفینه‌ای

۱۳

جان است می به کالبد آخر مگوی بیش

چون جان برون شود چه فلاح از گلینه‌ای

تصاویر و صوت

نظرات