حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۴۶

۱

زبان بربسته ای با ما که جنگ است

نمی دانم دگر بار این چه ننگ است

۲

دل صاحب دلان خون کردی آخر

چه دل داری کدامین دل چه سنگ است

۳

سگ آهوی وصلت می توان بود

ولی خوی رقیب بد پلنگ است

۴

شگفت است اینکه تو هرلحظه ما را

به دم در می کشی و او چون نهنگ است

۵

دلم در عالمی با این مسافت

چرا گر چشم شوخت نیست تنگ است

۶

به من گر زهر خواهی داد نوش است

و گر شهدم دهد غیری شرنگ است

۷

عوام الناس می گویند کان شیخ

چرا مَی می خورد گر اهل رنگ است

۸

به مسجد کی روم چون در خرابات

شراب و شاهد و آواز چنگ است

۹

هر آهو چشم کز پیشم گذر کرد

دلم در پی چو سگ در پالهنگ است

۱۰

به هم برزن نزاری نام و ننگت

که این چندین حجاب از نام و ننگ است

تصاویر و صوت

نظرات