
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۵۹
۱
می بیارید که می داروی درد حکماست
مکشیدش که نیاید مدهیدش که نخواست
۲
می به تکلیف نباید به کسی داد به زور
جز به مخمور و به این قاعده تکلیف رواست
۳
می به نزدیک بهائم چه بها ارزد هیچ
برو از زنده دلان پرس که جان را چه بهاست
۴
دائم از ماهِ قدح در عرقِ تشویرست
چشمه ی نیّر خورشید که در عین ضیاست
۵
راح بر طلعت محبوب بود راحت روح
مونس و هم دم آن نیز که از دوست جداست
۶
صیقل زنگ زدای است ز مرآت وجود
روح بخشی که نسیمش حسدِ بادِ صباست
۷
خویش را باز نمودیم معیّن که چه ایم
مدعی از پی ما عیب کنان بهر چه راست
۸
سر طامات نداریم چو تقلید پرست
مذهب مدعیان زرق و نفاق است و ریاست
۹
هرکسی را روشی باشد و رویی و رهی
راه و روی و روش ما به درِ اهلِ صفاست
۱۰
جوهری صاف تر از می نبود ای صوفی
از نزاری بشنو تا به تو برگوید راست
نظرات