حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۶

۱

رفتم و دریافتم پیر خرابات را

باز نمودم بدو کلّ مهمّات را

۲

گفت به من ای فلان وقت همی درگذشت

بیش عبادت مکن کعبه پرلات را

۳

سینه نه پرداخته دیده نه بردوخته

چند پرستی چنین محض خیالات را

۴

رفته برون از خیال محو شده در وصال

گر شده ای یافتی کلّ کمالات را

۵

دست برآورده ایم گرچه درین باب نیست

حاجت دستان ما قاضی حاجات را

۶

هم به ترحم کند عاقبت الامر کار

بر سر مستان کند جام مصافات را

۷

چون بر او بود و برد جمله توان گفت نی

بار دگر طالبم عهد ملاقات را

۸

در رصد این محل نیس نزاری ولی

منتخبی می کند شرح موالات را

۹

تا نفسم می رود بر نفسم می رود

رفتم و دریافتم پیر خرابات را

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مجتبی
۱۳۹۷/۰۱/۲۲ - ۰۵:۱۴:۵۹
وزن این شعر «مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن» هست.