حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۸۹

۱

بتی لاغر میان فربه سرین است

که از سودای او خلقی حزین است

۲

چه گویم از میان او؟ که وصفش

برو ز اندیشه‌ی باریک‌بین است

۳

قبای حسن شد بر قد او ختم

سخن در قامت او راستین است

۴

دو چشم مست شورانگیز او را

ندانم با خردمندان چه کین است

۵

دو دل دزدند هر دو مست و خون‌ریز

نه دعوی می‌کنم عین‌الیقین است

۶

ز عکس زیور آن خرمن گل

مگر گویی ثریا خوشه‌چین است

۷

دلم بنشست خوش بر طاق ابروش

چرا با جفت مردم همنشین است

۸

بسی شیرین‌تر است از جان شیرین

نمی‌گویم شکر یا انگبین است

۹

اگر خاک است از خاک بهشت است

وگر ماء ست از ماء معین است

۱۰

حجاب زلف بر خورشید رویش

مثال کفر و دین بل کفر و دین است

۱۱

رموز عاشقان هر کس ندانند

نزاری را حقیقت این چنین است

تصاویر و صوت

نظرات