
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۹۹
۱
ای من غلام آنکه غلام غلام توست
در آرزوی جرعه ی جام مدام توست
۲
جام جهان نمای جم و چشمه ی خضر
گر راست بشنوند زمن عکس جام توست
۳
بر مقدم تو گر برود گو برو سرم
سرهای گرد نان جهان زیر گام توست
۴
گر شد دل رمیده ی من رام عشق تو
نبود عجب که توسن افلاک رام توست
۵
هرگز نه ممکن است که خواهد خلاص یافت
هر دل که قید سلسله ی همچو دام توست
۶
جایی دگر کدام و پناهی دگر کجا
اینش نه بس که در حرم اهتمام توست
۷
گر بگذرد نزاری بر یاد خاطرت
او را تمام اگر چه که او ناتمام توست
نظرات