حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۲

۱

کاش که من بودمی هم ره باد صبا

تا گذری کردمی وقت سحر بر سبا

۲

نامه ی بلقیس جان سوی سلیمان دل

کس نرساند مگر هدهد باد صبا

۳

گر بگشاید ز هم چین سر زلف دوست

بیش نبوید کسی نافه ی مشک ختا

۴

بی هده جان می کنم خون جگر می خورم

این منم آخر چنین دوست کجا من کجا

۵

مهر تو با جان من در ازل آمیختند

هجر ، مرا و تو را کی کند از هم جدا

۶

آری اگر حاسدان تعبیه ای ساختند

شکر که نومید نیست بنده ز فضل خدا

۷

ور بستاند ز من دنیی و دین باک نیست

بر همه چیز دگر غیر تو دارم رضا

۸

یوسف جانم تویی زنده به بوی تو ام

چند کنم پیرهن در غم هجرت قبا

تصاویر و صوت

اسماعیل فرازی کانال سکوت :

نظرات

user_image
Khishtan Kh
۱۴۰۲/۰۱/۱۸ - ۰۹:۳۲:۱۰
لطافت خاصی ما بین لفظ نزاری و حافظ موج میزنه ک گاهی بلحق یا بلاشتباه ادم دچار شبه یقین میکنه.بعید میدونم خواجه ما گوشه چشمی به حکیم ما نداشته بود❤