حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۲۰

۱

ای با جفا در ساخته با ما نمی‌سازی چرا

روزی ، شبی ، وقتی ، دمی ، با ما نپردازی چرا

۲

با غمزگان مست گو ، صلح است ما را با شما

بر زه کمان کردن که چه، وین ناوک‌اندازی چرا

۳

گر نیستی در خون من ، خصم دل مجنون من

از زلف طرّاری که چه ، وز غمزه طنازی چرا

۴

آشفته چون من بلبلی بر گل‌ستان روی تو

افتاده در بند قفس با این خوش آوازی چرا

۵

سر پیش حکمت بر زمین، داریم و نامت بر نگین

بر عاجزان ممتحن این گردن افرازی چرا

۶

نا کرده از شهد لبت روزی به عمداً چاشنی

شب‌های تا روزم چو شمع از سوز بگدازی چرا

۷

با آن که داری روز و شب ، با من مصاف و عربده

من صلح را در می‌زنم، تو جنگ آغازی چرا

۸

گه انتظارم می‌دهی گه نا امیدم می کنی

با چون نزاری واله‌ای  این بُلعجب بازی چرا

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
اسماعیل فرازی
۱۳۹۶/۱۰/۲۰ - ۰۷:۰۲:۳۲
مصرع آخر"با چون نزاری و الهی این بل عجب بازی چرا"به نظرم خطای تایپی و یا نسخه ای بوده که همینجور نوشته شده یکی در کلمه و الهی که به نظر می رسه بایستی والهی باشه به معنی سرگشته و عاشق و شیدا شاعر می خواهد بگوید با نزاری که کنایه است و تخلص اوست و واله و شیدایی چون او این بوالعجب بازی که بل عجب نوشته شده و به نظرم خطاست بوالعجب. اگر بل عجب به معنی بلکه عجب بازی در آرودن باشه شعر را از استقامت در میاره. به قول علما والله اعلم