
حکیم نزاری
شمارهٔ ۲۰۱
۱
گر بدانی چه در قنینه ی توست
جام جم ساغر کمینه ی توست
۲
در گلیم حکیم عشق گریز
که همه جزو و کل دفینه ی توست
۳
با تو هم بسترست فرعونت
غلطم در درون سینه ی توست
۴
گر تو مجموع نقد خود باشی
بحر و کان هر دو در خزینه ی توست
۵
آب سیل قضای امروزی
تا به زانوی عقل دینه ی توست
۶
عاریت نیست عشق من چه کنم
چون توان گفت در رهینه ی توست
۷
دل غلط می کنم که گر سنگ است
پیش جام تو آبگینه ی توست
۸
سینه چون جام کن نزاری صاف
جان کونین در قنینه ی توست
۹
بادبان دماغ پرسود است
خانه ی نوح جان سفینه ی توست
۱۰
خلق عالم چه دوست چه دشمن
هم ز مهر تو هم ز کینه ی توست
۱۱
تویی آن مرغ آشیان شکار
که نجوم سپهر چینه ی توست
نظرات