حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۲۰۸

۱

دستم نمی دهد که بدارم ز یار دست

او پای درکشید و مرا کرد پای بست

۲

سوزش به دل برآمد و راه نفس گرفت

عشقش ز در درآمد و در کنج جان نشست

۳

در عشق رازپوشم و معشوق پرده سوز

در هجر ناشکیبم و دل بر جفاپرست

۴

گر ناسزاش دانم و گویم که هست نیست

ور بی وفاش خوانم و گویم که نیست هست

۵

ای چشم عقل خسته ی آن غمزه ی چو تیر

وی پای خلق بسته ی آن زلف همچو شست

۶

بر آسمان ز طلعت روی تو مه خجل

در بوستان ز قامت چست تو سرو پست

۷

وصل تو جان دل شده را مایه ی حیات

هجر تو حلق غم زده را تخمه ی کبست

۸

به زین نگاه کن به نزاری چو ناگهش

مست تمام کردی از آن چشم نیم مست

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۷۸۱

نظرات