
حکیم نزاری
شمارهٔ ۲۱
۱
شمع ما برخاست بنشان ای پسر مصباح را
ساقیا روح الامین با ماست در ده راح را
۲
الصّلای خفتگان مست در ده پیش از آنک
دردمند از بام مسجد فالق الاصباح را
۳
می بده اصحاب را تا در هم آمیزند باز
جز به می ممکن نباشد اتّصال ارواح را
۴
خانۀ خم باز کن در، پیش تر زان کا فکند
دست روز اندر دهان قفل شب مفتاح را
۵
هان سبک دوری بگردان ای پسر ز آب حیات
آن چنان کز یک دگر در نگسلند اقداح را
۶
کاسه یی بر دست من نه سر سیه ز آب بقم
تا برون آرد ز نیل نفس من تمساح را
۷
خانه پر حورست و اسباب طرب آراسته
در گشاده آسمان دریاب استفتاح را
۸
خیز و در باد سحر در قلزم مجلس فکن
کشتیی کز آشنا عاجز کند ملّاح را
۹
در چنین مجلس خصوصا کز طریق اتّحاد
کرده ام نام نزاری بی نشان اصلاح را
نظرات
اسماعیل فرازی