حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۲۴۸

۱

منم نزاریِ قلاّشِ رندِ عاشقِ مست

هر آدمی که چو من شد ز ننگ و نام برست

۲

دلم ز خرقۀ ناموس زاهدان بگرفت

مریدِ خم چه عجب گر ز خانقاه بجست

۳

برو تکی ز پَسَم می زنند و می گویند

که شیخ باز شرابک بخورد و توبه شکست

۴

به گردنِ من اگر خونِ توبه نیست حلال

حرام زاده چرا طعنه می زند پیوست

۵

اگر به زرق روم ازرقی توانم داشت

و گر چو سرو نباشم قبا نیارم بست

۶

نصیحتم مکن ای یار لطف کن برخیز

محبّت است و لیکن به دشمنی بنشست

۷

کنون محّبِ جوانم مریدِ پیر نی ام

غلامِ زاهده ام بعد ازین نه زهدپرست

۸

گهم به خانقه آرند با قبا هش یار

گهی ز می کده با خرقه می کشندم مست

۹

به پیشِ شحنه برند این غزل اولام اولام

ز بعدِ آن که بگرداندند دست به دست

۱۰

ز بهرِ آن که چو یک شاخِ طاعت است چرا

نخست شاخ ز شهدست و آن دگر ز کبست

۱۱

چرا ز فرقت هفتاد و سه یکی ناجی ست

چه گونه دوزخی اند آن دگر ده و دو و شست

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۸۳۳

نظرات