حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۲۶۱

۱

ای که جانم به فدایِ قد خوش منظرِ دوست

کاش صد جان دگر داشتمی در خور دوست

۲

روزها می­گذرد تا خبرش نشنیدم

چون کنم، با که بگویم که فرستم برِ دوست

۳

دشمن اربا من ازین روی ترش خواهد داشت

بس که من بوسه شیرین خورم از شکّرِ دوست

۴

گر همه خلقِ جهان دشمنِ عاشق باشند

هیچ غم نبود اگر دوست بود یاور دوست

۵

ساقیا باده به یارانِ دگر ده نه به من

که مرا باده نباید مگر از ساغرِ دوست

۶

یاسمن مشکن و گل پیش میاور که مرا

سرِ جان نیست درین باغ به جان و سرِ دوست

۷

مطربا چنگ مسازید و مگویید غزل

که سر زهره ندارم به رخِ ازهرِ دوست

۸

هرکه را حادثه­یی افتد اگر واقعه­یی

مرجعی دارد و بی چاره نزاری درِ دوست

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۸۵۲

نظرات