
حکیم نزاری
شمارهٔ ۲۶۶
۱
کُشتی از بس انتظارم آه دوست
بیش از این طاقت ندارم آه دوست
۲
با تو می دانی که چون خو کرده ام
بی تو پس چون طاقت آرم آه دوست
۳
تا تو رفتی از کنارم بود و هست
پر سرشکِ خون کنارم آه دوست
۴
چشمِ بد ناگاه بر هم زد چنین
همچو زلفت روزگارم آه دوست
۵
چون شوی پیوند جان از ما مبُر
آخرت دیرینه یارم آه دوست
۶
بر من از آشفتگی ها عیب نیست
چون کنم بی اختیارم آه دوست
۷
از نزاری زاری ای مانده ست و بس
هم چنین تا چند زارم آه دوست
نظرات
مجتبی