حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۲۷۴

۱

آفتِ جانِ من است طرّۀ جادوی دوست

کرد مرا جفتِ غم طاقِ دو ابرویِ دوست

۲

رهزنِ خون ریز کیست غمزۀ غمّاز یار

دامِ دل آویز چیست حلقۀ گیسویِ دوست

۳

غارتِ جان می کند در حرمِ دل مگر

عادتِ ترکان گرفت طرّۀ هندوی دوست

۴

راحتِ جان بایدت رنج کش از زخمِ عشق

فرق منه در میان درد ز دارویِ دوست

۵

سّرِ معانیِ دوست باز شناس آن گهی

سر مکش از عشقِ یار لاف زن از رویِ دوست

۶

دشمنم آن بی نمک گر جگرم خون کند

باز نگیرد دلم پشت ز پهلویِ دوست

۷

توبه پذیرد ز عشق هر نفسی دل و لیک

غیرِ طبیعت گرفت قاعدۀ خویِ دوست

۸

عهد کند برخلاف راست که چون بنگرم

عهدِ درستش یکی ست با شکنِ مویِ دوست

۹

بس که به میل نیاز چشمِ نزاری کشید

روشنیِ دیده را خاکِ سرِ کویِ دوست

تصاویر و صوت

نظرات