
حکیم نزاری
شمارهٔ ۲۷۹
۱
این ذاتِ مطهّر مگر از نور سرشته ست
وین سروِ خرامان مگر از باغِ بهشت است
۲
با این همه شیرینی و چالاکی و چستی
خوش خُلق و نکوسیرت و پاکیزه سرشت است
۳
با صورتِ زیبایِ چنین آینه سیما
از آیینۀ چرخ مگویید که زشت است
۴
هرگز پدر و مادرِ گیتی نشنیدم
فرزند بدین شیوه که پرورد و که کشته ست
۵
بگذار سرم تا برود در قدمِ دوست
خود بر سرم اندر ازل این حکم نوشته ست
۶
گو شحنه به زندان مفرستم که وجودم
از دیدۀ سوزن به درآید که چو رشته ست
۷
گویند چنان شیخ چنین شوخ نباشد
آری که بسی مسجد جامع که کنشت است
۸
گو هردوجهان زیر و زبر شو که نزاری
با یاد تو یاد همه از دست بهشسته ست
نظرات