حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۲۸۵

۱

کار ما با نفسِ بازپسین افتاده ست

آخر ای دوست همه مهرِ تو کین افتاده ست

۲

تا مگر رسمِ عیادت ز جهان برخیزد

در میان این همه تعویق ازین افتاده ست

۳

نه همانا که ز تأثیرِ مرض رنجه شود

هر که را هم نفسی چون تو قرین افتاده ست

۴

ندهد خاصیتِ چشمۀ نوشینِ لبت

حوضِ کوثر که درو ماءِ معین افتاده ست

۵

بر درِ روضه که دیده ست زمانی بوّاب

با رقیبِ تو مرا راست همین افتاده ست

۶

من و بی داد کشیدن تو و شلتاق و عقاب

آری از بدوِ ازل حکم چنین افتاده ست

۷

چارمیخِ غمِ عشقِ تو بمانده ست دلم

راست در حلقۀ زلفِ تو نگین افتاده ست

۸

غمِ تنهایی و اندوهِ جدایی هیهات

این همه قسمِ نزاریِ حزین افتاده ست

تصاویر و صوت

نظرات