حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۲۹

۱

عشق پیدا می کند تنها مرا

یار بر در می زند عذرا مرا

۲

عقل کو تا از جنونم واخرد؟

وارهاند زین همه سودا مرا

۳

عشق اگر سودا نکردی بر سرم

عقل کی بگذاشتی تنها مرا

۴

مصلحت اندیش من در دست عشق

کاشکی بگذاشتی حالا مرا

۵

عاقبت روزی ببیند در مراد

چشم شب بیدار خون پالا مرا

۶

گوییا هر دم به دم در می کشند

تیره شب های نهنگ آسا مرا

۷

صبر اگر بگریزد از من عیب نیست

عشق می آرد به سر غوغا مرا

۸

عقل مسکین از جهان شد برکنار

کاش بودی طاقت او را مرا

۹

تا کی از جور ملامت گر که کرد

در میان انجمن رسوا مرا

۱۰

قسمت من بین و روزی رقیب

روز عید او را، شب یلدا مرا

۱۱

با حبیبم گفته بوده ست آن لئیم

بیش از این طاقت نماند اینجا مرا

۱۲

از درون شهر و درگاه حرم

یا نزاری را برون بر یا مرا

۱۳

دشمنم را خود غرض این است و بس

تا ز وامق افکند عذرا مرا

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۵۴۷

نظرات