حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۲۹۱

۱

هیچ می دانی در آن حضرت کیان را بار هست

من نمی دانم و لیکن هم چو من بسیار هست

۲

دیده می باید که بیند رویِ سلطان روزِ بار

با لله ار کوه احد را طاقت دیدار هست

۳

هیچ دیگر نیست الّا او و لیکن دیده کو

شاید ار کژ دیده را بر دیده ور انکار هست

۴

یارِ ناهموار گو تشنیع میزن! باک نیست

خود ملامت از پیِ صاحب دلان هم وار هست

۵

ضّدِ آدم بیش ابلیسی نبود و این زمان

صد هزار ابلیسِ آدم رویِ دعوی دار هست

۶

حقّ و باطل در برابر می نماید ز ابتدا

با سبک روحان گرانی در میان ناچار هست

۷

گرچه باطل را وجودی معنوی در اصل نیست

ور به دعوی لا نسلّم می کنی پندار هست

۸

چون وجودت رویِ امکان در عدم دارد چه سود

کار کن این جا کزین جا تا بدان جا کار هست

۹

راهِ خودبینان مرو زنهار بنگر پیش و پس

امتحان کن تا جهنّم هم برین هنجار هست

۱۰

رمز می گوید نزاری می زند پشکی به غمز

عاقبت هم بشنود در خانه گر دیّار هست

تصاویر و صوت

نظرات