
حکیم نزاری
شمارهٔ ۲۹۵
۱
آخر ای دوست بمردم ز غمت درمان چیست
رازِ دل فاش کنم یا نکنم فرمان چیست
۲
جور و بی داد مکن بیش و بترس از داور
کشتۀ عشق توم خونِ مرا تاوان چیست
۳
ظاهرم می نگری مجتمعم می بینی
بی خبر زان که ز هجران توم بر جان چیست
۴
بوسه یی بخش به من تا بدهم جان به عوض
گرچه داند همه کس فرق ازین تا آن چیست
۵
تیرِ خون ریزِ مژه بر هدفِ جانم اگر
نه تو انداخته ای بر جگرم پیکان چیست
۶
بت پرستم به همه حال چو در بند توم
پس چو کافر شدم اندیشه ام از ایمان چیست
۷
گر ز ادراکِ بشر نیست برون کعبۀ عشق
عقلِ بی چاره فرو مانده چه و حیران چیست
۸
عالمی خلق فرو رفت و نیامد بر سر
کس ندانست که این بادیه را پایان چیست
۹
عشق با حاسدِ من گفت که ای بی معنی
سرزنش کردن و تشنیع زدن هم سان چیست
۱۰
گر به جانت رسد از دودِ نزاری اثری
روشنت گردد کاین صاعقۀ سوزان چیست
نظرات