حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۳۰۲

۱

عذابی چو مهجوری از دوست نیست

خیال ار تصور کنی اوست، نیست

۲

و گر تو بر آنی که از روزگار

سر و کار من بی تو نیکوست ، نیست

۳

چنان زار شد از نزاری تنم

که بر استخوانم به جز پوست نیست

۴

مکن این تصور که مسکین دلم

بر آن طاق جفت دو ابروست، نیست

۵

مرا گر برانی به جانت قسم

که هیچم به جایی ره و روست ، نیست

۶

وگر بر خیالت گذر میکند

که خصمی بتر زان دوجا دوست نیست

۷

وگر نیز گویی که درد مرا

به جز از وصل تو داروست، نیست

۸

نزاری مپندار و صورت مبند

که روزی به نیروی بازوت نیست

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۹۰۰

نظرات