
حکیم نزاری
شمارهٔ ۳۰۶
۱
چون کنم با دل که هیچش با خرد پیوند نیست
هرچه میگویند تمکینش به چون و چند نیست
۲
عمر در سودای دلبازی به غفلت کرده صرف
وین عجب کز نا به کاری ذره ای خرسند نیست
۳
راستی را بر سبک روحان نازک دل به جور
از گرانی بار توبه کمتر از الوند نیست
۴
توبه خود هرگز نخواهد کرد اینک بررسند
خود گواهی میدهد بر معترف سوگند نیست
۵
یار شیرین است و من فرهاد و از افسردگان
هیچ تلخی در مذاق عاشقان چون پند نیست
۶
ابروی تلخ رقیب از سم بسی قاتل تر است
ور نه شیرین چون دهان تنگ خوبان قند نیست
۷
دین براندازان دنیا دشمن اند آنان که هیچ
التفاتیشان به حالات زن و فرزند نیست
۸
گرچه عشق از جمله ی انسان نگیرد هر که را
دل به زنجیر سر زلف بتی در بند نیست
۹
دولت روشن دلی کز مال و ملک این جهان
چون نزاری جز به جام باده حاجتمند نیست
۱۰
توبه از می چون کنم کز اختصاص منفعت
در جهان گر هست چیزی، اوست کش مانند نیست
نظرات