
حکیم نزاری
شمارهٔ ۳۱۶
۱
جام می پر کن که جز جام می ام انجام نیست
تا به کام او شوم کاین کار جز با گام نیست
۲
ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستم کنی
زان که در هجر دل آرامم مرا آرام نیست
۳
دی به سردی رفت و فردا خود ندانم چون کنم
عاشقی ورزیم و به زین در جهان خود کام نیست
۴
دام واره ی جسم را دامی نهاده بر رهیم
ای نزاری کیست آن کو بسته ی این دام نیست
تصاویر و صوت

نظرات