حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۳۱۷

۱

بی تو ای آرام جان یک ساعتم آرام نیست

وز تو ام حاصل به جز هجران نافرجام نسیت

۲

گر من از آشفتگی شوری کنم معذور دار

هر که را دل بر سر آتش بود ارام نیست

۳

دوزخی در سینه دارم زاتش هجران و دل

گر بسوزد گو بسوز الحمدلله خام نیست

۴

شیشه ی ناموس اگر بر سنگ بدنامی زنم

شیشه گو بشکن به حمدالله کفم بی جام نیست

۵

مردمان بی التفاتی های ما را منکرند

در مراتب منزلی کمتر ز ننگ و نام نیست

۶

عقده ی امّید را از راه خود برداشتم

از جهنم تا به جنت بیش و کم یک گام نیست

۷

من بتی را میپرستم سیم تن ، تو سنگ و خاک

ای ملامت گر پری رویی کم از اصنام نیست

۸

تا بت چون سرو من در باغ حسن آید به بر

صبر باید کرد کین فرصت به هر ایام نیست

۹

عاشق صادق نزاری با مراد دل به دوست

دست در کش کی کند گر ثابت الاقدام نیست

تصاویر و صوت

نظرات