حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۳۱۹

۱

علم الله که دگر طاقت هجرانم نیست

بی وجودت فرحی در تن بی جانم نیست

۲

جمع چون باشم و آسوده دل و خوش خاطر

دیر شد تا به کف آن زلف پریشانم نیست

۳

شدم از نقش خیال تو چو سوزن باریک

میکشم درد و سر رشته به فرمانم نیست

۴

گر اشارت بود از دوست چه باک از دشمن

روی در کعبه بود خوف بیابانم نیست

۵

به سر خویش نی ام ساکن این کنج چو گنج

جز تحمل چه توان کرد چو درمانم نیست

۶

نیست با مذهب و دین دگرانم کاری

کافرم گر به سر زلف تو ایمانم نیست

۷

دارم از غایت تشویش ، سری سودایی

ور شود در سر سودات پشیمانم نیست

۸

از تو محروم روا نیست چو من مظلومی

گوی تقدیر ولی در خم چوگانم نیست

۹

سخت کاری است پس از عهد وفا ، نومیدی

راستی قطع توقع ز تو آسانم نیست

۱۰

تو مرو از سر پیمان نزاری و اگر

برود بر سر من تیغ، غم آنم نیست

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۹۲۰

نظرات