حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۳۲۲

۱

تو را سری که به پیمان من درآری نیست

مرا دلی که به دست غمش سپاری نیست

۲

سر تو دارم اگر تیغ می زنی و تو را

دلی که کار غریبی چو من بر آری نیست

۳

شبی دمی قدمی رنجه کن اگر چه مرا

به قدر عزّت تو دست حق گزاری نیست

۴

نه زر که در قدمت ریزم و نه دست که دل

به زور باز ستانم ورای زاری نیست

۵

علاج درد دلم مرگ می کند چه کنم

که سخت جانم و جان دادن اختیاری نیست

۶

بساز با من بی چاره چون بسوختی ام

بسوزی و بنسازی طریق یاری نیست

۷

به چشم خوار مبین در من ای چو دیده عزیز

که همچو بنده عزیزی سزای خواری نیست

۸

تو را اگر چه بسی عاشقان مسکین اند

یکی ز جمله به مسکینی نزاری نیست

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۹۲۶

نظرات