حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۳۲۸

۱

یک نفس خیل خیال از نظرم خالی نیست

ناودان مژه از آب سرم خالی نیست

۲

تا قضا کرد کنارم ز میانش خالی

دامن دیده ز خون جگرم خالی نیست

۳

آستانش به زیارت نتوانم دریافت

کز رقیبان منافق گذرم خالی نیست

۴

بویش از باد که بر می گذرد می یابم

عکسش از هر چه در آن می نگرم خالی نیست

۵

کنج می گیرم و گویم ز غمش بگریزم

چون گریزم که غم از بام و درم خالی نیست

۶

با خود اندیشه همی کردم و گفتم با او

فرصتی جویم و سوگند خورم خالی نیست

۷

زر و سیمی نه که بر کار توان کرد ولی

سیم اشک از ورق روی زرم خالی نیست

۸

تا که گفته ست حزین باد نزاری که چنین

دود آهش نفسی از شررم خالی نیست

تصاویر و صوت

نظرات