
حکیم نزاری
شمارهٔ ۳۴۰
۱
بر دست چون بود می و صبح و کنار کشت
با دوستان همدم و یاران خوش جهشت
۲
گر بشنوی وگرنه به احکام معنوی
اینک کنار کوثر و اینک در بهشت
۳
با جاهلان معامله در بحث معرفت
باشد چنان که بر سر جیحون زنند خشت
۴
خرم وجود ساقی شب خیز خوش نشین
کز باقی شبانه به ما باقیی بهشت
۵
ماییم و احتمال ملامت گر و وبال
نیکو خصال را چه تعلق به بد سرشت
۶
گر حق نکو کند به جهودان خیبری
در اختصاص کعبه ی مطلق شود کنشت
۷
بر عفو غافرست معوّل نه بر عمل
نزدیک ما چه خیر و چه شرّ و چه خوب و زشت
۸
این نام بس مرا که خریدار یوسفم
من پای مرد دارم و آن زال دست رشت
۹
آزاد کرده ایست نزاری ز ابتدا
وین شرط نامه کاتبِ وحی از ازل نوشت
۱۰
جز پهلوی نشاید و تسلیم عشق را
در خورد پهلوی نبود مردم وبشت
نظرات