حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۳۵۲

۱

تا دل مجنون ما راه قلندر گرفت

هر چه نه لیلیش بود از همه دل برگرفت

۲

سر به گریبان عشق برزد و مردانه وار

جان به میان برنهاد دامن دل برگرفت

۳

عشق چو از کنج غیب راه کمین برگشاد

دل ز سر جان برفت سر کم افسر گرفت

۴

باز چو برخاستم از روش نام و ننگ

بار دگر طعنه زن ولوله از سر گرفت

۵

بی خبران را چه بیم از اثر برق عشق

عشق نه آن است کو با همه کس درگرفت

۶

در حق هر بی هنر عشق نظر کی کند

خضر به مقصد رسید رنج سکندر گرفت

۷

سوز نزاری ز جان بس که علم برکشید

قبّه ی مینا بسوخت گنبد اخضر گرفت

تصاویر و صوت

نظرات