
حکیم نزاری
شمارهٔ ۳۵۴
۱
ما دگر بوی کسی برنتوانیم گرفت
هر زمان شیوه ی دیگر نتوانیم گرفت
۲
در وفای تو اگر سر برود از سر دست
شرط عهدی دگر از سرنتوانیم گرفت
۳
گر ز هر گوشه هلیلی به درآید ماییم
که چو از هر کم مزهر نتوانیم گرفت
۴
آفتابی تو و ما سایه از آن در عقبیم
که قدم از قدمت برنتوانیم گرفت
۵
ما ضعیفیم و سبک دل تو گرانی مشمر
گر میانت چو کمر در نتوانیم گرفت
۶
یار چون لشکری افتاد مسافر گشتیم
ترک دنباله ی لشکر نتوانیم گرفت
۷
روی در روی خیال تو کنم اولاتر
که ازین روی نکوتر نتوانیم گرفت
۸
رنگ رخ ساره چنین زرد از آن می داریم
که بر سیم تو بی زر نتوانیم گرفت
۹
به گریبان هوای دل خود در زده چنگ
دامن دوست عجب گر نتوانیم گرفت
۱۰
تکیه بر صبر نزاری نتوان کرد ای دل
نه که آرام بر آذر نتوانیم گرفت
نظرات