
حکیم نزاری
شمارهٔ ۳۷۴
۱
به دیدار تو مشتاقم به غایت
ندارد آرزومندی نهایت
۲
اگر خواهی توانی تافت بر ما
عنانی از سر لطف و عنایت
۳
بیا بنشین دمی با ما چنان کن
که شوری بر نخیزد زین حکایت
۴
شنیده ستی که در افواه باشد
گِل نم دیده را آبی کفایت
۵
برآوردی دمار از من فراقت
خیالت گر نمی کردی حمایت
۶
شبی تا روز می خواهم که با تو
کنم هر گونه از هجران شکایت
۷
نکردی جانب مسکین نزاری
به اندک مایه بیش و کم رعایت
۸
مکن شوخی که چندین بی وفایی
به بد نامی کند آخر سرایت
نظرات