
حکیم نزاری
شمارهٔ ۳۷۶
۱
گلبن فراز تخت چمن بر نهاده تاج
بستان به حکم باده ز ملک وجود باج
۲
پیراهن وجود نزاری ز دست شوق
کردم قبا چو غنچه برون آمد ازدواج
۳
طبع از صبا چو مریم دوشیزه حامل است
لابد تولدی کند آخر ز ازدواج
۴
ماییم و خرقه یی و چه باشد که در صبوح
کِسرا گرو کند به وجوه شراب تاج
۵
من صید ساقیی که کمند نغوله را
در گردن افکند زبُنا گوش همچو عاج
۶
فریاد من ز کاکل و پیشانی چو سیم
افغان من ز قامت و بالای همچو ساج
۷
آن کو نمی دهد دل ناقص به دل بری
با نفس خویشتن به ستم می کند لجاج
۸
نقل از کسی طلب که به بادام چشم مست
بستاند از نبات به یک غمزه سد خراج
۹
در سینه ای که نیست در او آتشی ز عشق
تاریک تر بود به شب از خانه بی سراج
۱۰
الا به روی دوست به دنیا و آخرت
مارا به هیچ وجهه دگر نیست احتیاج
۱۱
ما کعبه در درون دل خویش یافتیم
شاید که اقتدا به نزاری کنند حاج
تصاویر و صوت

نظرات