حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۳۹۴

۱

کجا رفتی بیا ای سرو آزاد

که رحمت بر چنان بالا و بر باد

۲

به طلعت از تو غیرت برده خورشید

به قامت از تو حسرت خورده شمشاد

۳

نه آزر چون رخت نقشی دگر کرد

نه مادر چون تو فرزندی دگر زاد

۴

شبی بر ناله ی زارم ببخشای

به فریادم رس آخر چند فریاد

۵

اگر چشمت سر ابرو ترش کرد

ز جان شیرین تری کت جان بماناد

۶

از آن پایم گل آلودست در هجر

که سنگی بر گذر دارم چو فرهاد

۷

اگر خونم بریزی سر نپیچم

ز خونی عشق بر نگرفت و ننهاد

۸

گرفتم شاهدی خونی بریزد

توان گفتن که داد از دست بی داد

۹

نزاری گر به زاری خاک گردد

ز کویت بر نه انگیزاندش یاد

تصاویر و صوت

نظرات