
حکیم نزاری
شمارهٔ ۴۰۰
۱
دیر شد تا ز ما نکردی یاد
طرفه رسمی نهاده ای بنیاد
۲
الله الله نمی کنی تقصیر
آفرین آفرین مبارک باد
۳
توبه توبه ز یار بی آزارم
آوخ آوخ ز یار سست نهاد
۴
آب سر می زنم بر آتش دل
خاک بر سر همی کنم چون باد
۵
بر شکستی و عهد بشکستی
چه توان گفت چشم بد مرساد
۶
با تو باری به باد بر دادم
جان شیرین به هرزه چون فرهاد
۷
تا دگر عاشقان چگونه رهند
از جفای تو ظالم بیداد
۸
کژ نشین راستگوی تا کی و کی؟
از تو بودیم یک نفس دل شاد
۹
چند خون ریزی از خدای بترس
به تو جبریل وحی نفرستاد؟
۱۰
عاشقان را به غمزه ی جادو
چشم بربسته ای زهی استاد
۱۱
تا ترا لا اله الا الله
ای نزاری چه چشم زخم افتاد
تصاویر و صوت

نظرات