
حکیم نزاری
شمارهٔ ۴۰۸
۱
چه چاره سازم اگر آن نگار برگردد
نهان شود ز من و آشکار برگردد
۲
حجاب کردم با خود ز بیمِ طعنه و لیک
به طعنه کی دلم از غم گسار برگردد
۳
از آن حجاب نمایم چو یار مستورست
که چشمِ بد رسد و روزگار برگردد
۴
اگرچه دولتم از دولت است با من یار
ولی مباد که دولت ز کار برگردد
۵
اگر زیاریِ اقبال بر نمی گردم
روا بود که ز اقبال یار برگردد
۶
وفا نکوست از آن دامن وفا گیرم
که بی وفا را یار از کنار برگردد
۷
مرا ز عالمیان اختیار آمد یار
به اختیار کسی ز اختیار بر گردد
۸
مقامِ زهد گرفتم چو زاهدی بودم
به زهد و توبه هرگز خمار بر گردد
۹
نه زهد خواهم و مقصود زاهدست مرا
ز زهد هرکه چو من شد به عار برگردد
۱۰
نزاری از می و معشوق بر نخواهد گشت
اگر محیطِ سپهر از مدار برگردد
نظرات