حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۴۱۷

۱

که دست از هوایِ تو بر سر ندارد

که چشم از فراقت به خون تر ندارد

۲

جمادست نه جانور هر که شوری

ز شیرینِ عشقِ تو در سر ندارد

۳

درین آشیان خانه مرغی نبینم

ز شوقِ تو بر بالِ جان پر ندارد

۴

دگر در خرابات رندی ندیدم

که بر کف ز یادِ تو ساغر ندارد

۵

مبیناد چشمی که از خاکِ راهت

به خونابۀ دل مخمَّر ندارد

۶

مرا از تو دردی ست در دل عجایب

ولی با که گویم که باور ندارد

۷

چه دردست شوقت که ساکن نگردد

چه بحریست عشقت که معبر ندارد

۸

در آن بحر رفتی نه مسکین نزاری

که این زهره شیرِ دل آور ندارد

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۰۳۹

نظرات