حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۴۱۹

۱

نه پسته چون دهنِ تنگِ یارِ من دارد

نه باغ چون رخِ گل رنگِ یارِ من دارد

۲

به حسن و ناز و به غمز و کرشمه سرو به باغ

همی خرامد اگر [ سنگِ ] یارِ من دارد

۳

خروش زهره ز بامِ سیم فلک به صبوح

گمان برم که شش آهنگِ یارِ من دارد

۴

هزار صید بر آویخته ست فتنۀ عشق

به هر کمند که بر چنگِ یارِ من دارد

۵

دگر تحمّلِ خون خوردنم نخواهد بود

که طاقتِ دلِ چون سنگِ یارِ من دارد

۶

مرا حدیثِ نزاری خوش آمده ست از آنک

حلاوتِ دهنِ تنگِ یارِ من دارد

تصاویر و صوت

نظرات