حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۴۵۰

۱

یک ره برآورد ز تو هم روزگار گرد

بسیار چون ترا که سزا در کنار کرد

۲

یارا ، محققان غم دنیا نخورده اند

مجنون حقیقت است که اندوه یار خورد

۳

آتش که بر خلیل نبی کرد گل ستان؟

آن کو ز وَرد خار برآرد ز خار وَرد

۴

تن در ده ای حریص و ز دارالشفای عشق

درمان مجوی تا نکنی اختیار درد

۵

هرگز گمان مبر که کند در سلوک عشق

جز بر خلاف گرم روان هیچ کار سرد

۶

چند از تکثرات که بر نطع امتحان

بیرون نیامده ست یکی از هزار مرد

۷

یک هفته عیش از پی آن مدت فراق

آری خمار و خار بود با نبید و ورد

۸

آسایش از حیات همان چند روز بود

بی‌روی دوست بر دل ما شد حیات سرد

۹

با روزگار بیش چه گویی نزاریا

دانی که با زمانه نکرده ست کس نبرد

تصاویر و صوت

نظرات