حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۴۵۴

۱

مرا مادر به شیرِ عشق پرورد

پدر تعلیم در دیوانگی کرد

۲

ز تن با جان برون آید چنین شیر

ولیکن تا که را دادند و که خورد

۳

گر آبا واسطه گرامّهات اند

ز فطرت هر کس آورد آن چه آورد

۴

چه می خواهد ز رندان مصلحت جوی

برو گو هم به گِردِ صالحان گَرد

۵

دماغِ هرکه برد از خاکِ ما بوی

بر آرد عشق از مغزِ سرش گرد

۶

زنان را فرق باشد بر فسرده

اگر عاشق نمیرد کی بود مرد

۷

تنورِ سینه ی پر آتش من

به طوفانِ ملامت کی شود سرد

۸

ملامت گر به عیب از ما نگوید

اگر یک شب به روز آرَد درین درد

۹

مسلمانان نمی بینید آخر

سرشکِ سرخ بر رخ ساره ی زرد

۱۰

خدایا حق گزارش باد هر کو

دلِ ریشِ نزاری را نیازرد

تصاویر و صوت

نظرات