حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۴۶۰

۱

آتش عشق چو در سینه شرار اندازد

مرد را از زبر تخت به دار اندازد

۲

عشق بر هر طرف از مملکت دل که زند

همچو موجی ست که دریا به کنار اندازد

۳

عاشق آن است که گر بر سر کویش محبوب

بگذرد در قدمش سر به نثار اندازد

۴

پدرم گفت که هم زخم هلاکت بخورد

خویشتن هرکه چنین بر سر نار اندازد

۵

گفتم از مدعیان باک مدار ای بابا

چه توان سوخت از آتش که چنار اندازد

۶

دوستان بر سر دیوار سرا بستانش

باغبان را مگذارید که خار اندازد

۷

چه شود گر بگذارند رقیبان حرم

که نزاری نظر از دور به یار اندازد

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۰۷۸

نظرات