حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۴۶۳

۱

آن ترک که با ما قدم از صدق و صفا زد

یاغی شد و بر یُرت گهِ عهد و وفا زد

۲

اوّل به وفا گرم تر از برق درآمد

آخر به جفا صاعقه در خرمنِ ما زد

۳

بُل غاغ شد از لشکرِ غم ملکِ وجودم

تا دستِ تطاول به گریبانِ جفا زد

۴

هر آه که از سینۀ من دود برآورد

آتش ز نفس در جگرِ بادِ صبا زد

۵

خاطر به که پیوست که ببرید ز ما مهر

در خیلِ که افتاد و سرا پرده کجا زد

۶

گر جور کند بر من و گر تیغ زند یار

با کس نتوان گفت چرا کرد و چرا زد

۷

بر هر چه کند دوست سخن نیست نزاری

چون می رسدش گر بزند یا بنوازد

تصاویر و صوت

نظرات