حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۵۰۰

۱

مرا در سینه گر رازی بود هم رازم او باشد

چو با او باشد اسرارم سر و کارم نکو باشد

۲

ترا چشمی دگر باید گر آن بینی که او بیند

ترا جانی دگر باید که آن باشی که او باشد

۳

انا الحق گوی چون حلّاج ترکِ خویش بینی کن

برون زو هر چه خواهی دید اَز او آرزو باشد

۴

خرابات است و مردان اند و خمّارند و خنبِ می

مناجات است و تسبیحم صراحی و سبو باشد

۵

شش ابریشم مرا و چاریک دارد همه عالم

ممالک شش جهت دارد طبایع چارسو باشد

۶

مرا جانی ست وآن بی من فدای دوست خواهد شد

و گر تقصیر خواهد کرد در عینِ علو باشد

۷

ترا با این همه انکار و استکبار کاری نه

چو غیری در نمی گنجد هوایِ دوست هو باشد

۸

گرو بپذیردم شاید وگرنه هیچ نگشاید

برایِ خود نزاری را به رویِ او چه رو باشد

۹

چو توقیفش شود همره به مقصد ره توان بردن

وگرنه سالکان را کی مجالِ جست و جو باشد

۱۰

سخن باید که جان گوید که تا در جان فرود آید

نه هم چون بلبلِ شوریده سر بیهوده گو باشد

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۱۲۲

نظرات