
حکیم نزاری
شمارهٔ ۴۷۶
۱
چه محنت است که در عاشقی به ما نرسد
کجا رویم که صد فتنه در قفا نرسد
۲
به رویِ ما همه رنجی رسید درغمِ دوست
مگر که راحتِ رویش به رویِ ما نرسد
۳
فراغِ دل من از آن داشتم که یک چندی
که عشقِ او به سر و جانِ مبتلا نرسد
۴
طمع به وصلِ چو اویی حماقتی ست عظیم
که پادشاهیِ عالم به هر گدا نرسد
۵
اگر ز عشق ملامت به ما رسد چه عجب
بلا و سرزنشِ عاشقی کجا نرسد
۶
ز هجر و وصل چه نقصان کمالِ مجنون را
اگر به خلوتِ لیلی رسد یا نرسد
۷
نزاریا چو تو رفتند رهروان بسیار
که یک رونده در این ره به منتها نرسد
تصاویر و صوت

نظرات