حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۴۸۸

۱

تیغ کز دستِ دوستان باشد

زخمش آسایشِ روان باشد

۲

یک اشارت ازو به گوشۀ چشم

خون بهایِ هزار جان باشد

۳

چشمِ او آن کند به یک غمزه

کاعتبارِ جهانیان باشد

۴

ترکِ جان عینِ زندگی ست ولیک

بر گران ترکِ جان گران باشد

۵

بگذارد به سُم پرستان خر

هر که را غزمِ آسمان باشد

۶

هر که بر دوست سود خواهد کرد

گو بکن تا که را زیان باشد

۷

همه ای دوست آن گهی باشی

کز تو نه نام و نه نشان باشد

۸

بر کنارِ وصال ننشینی

تا ز تو هیچ در میان باشد

۹

اگر از خود نزاریا برهی

هر چه باقی بماند آن باشد

۱۰

چون ازین عمرِ عاریت برهی

بعد از آن عمرِ جاودان باشد

تصاویر و صوت

نظرات