
حکیم نزاری
شمارهٔ ۴۹۶
۱
ترا خود رسمِ دل داری نباشد
جز آیینِ جفا کاری نباشد
۲
ازین ها به بده ما را کزین ها
که با ما می کنی یاری نباشد
۳
مکن با اهلِ دل نا التفاتی
عزیزان را دلِ خواری نباشد
۴
تو خود انصاف ده تا خاطرِ یار
نیازارند اغیاری نباشد
۵
نمی دانی که اندر مذهبِ عشق
گناهی چون دل آزاری نباشد
۶
میانِ دوستان آزار باشد
ولیکن رسمِ بیزاری نباشد
۷
به زور و زر بر آید کارِ عاشق
نزاری را به جز زاری نباشد
نظرات