
حکیم نزاری
شمارهٔ ۵۰
۱
اگر تو تازه کنی با من آشنایی را
بر افکنی ز جهان رسم بی وفایی را
۲
ز راه مرحمت آن دم که از وفا گویی
بسوز همچو دلم برقع جدایی را
۳
اگر چراغ نباشد شبِ وصال چه غم
زشمعِ چهره برافروز روشنایی را
۴
بیار ای بت ساقی می مغانه که من
ز سر به در کنم این خرقة ریایی را
۵
ملامتم مکن ای پارسا که در رهِ عشق
به نیم جرعه فروشند پارسایی را
۶
به خوانِ وصل تو هر کو نواله ای دارد
به ملک جم ندهد ملکت گدایی را
نظرات