
حکیم نزاری
شمارهٔ ۵۰۹
۱
من که باشم که مرا چون و چرایی باشد
یا چه مرغم که مرا با تو هوایی باشد
۲
شدم از دست خیال تو چو سوزن باریک
سر آن رشته هم القصه ز جایی باشد
۳
گرنه سر در سر کار تو کنم پس دیگر
چه به تدبیر چو من بی سروپایی باشد
۴
می نمایند به یکدیگرم از دور عوام
هرکه عاشق شود انگشت نمایی باشد
۵
چون زبان در دهن خلق فتادم آری
برود بر سر هرکس که قضایی باشد
۶
نشود هیچ خردمند از این سان که منم
سخرهء عشق مگر شیفته رایی باشد
۷
همه تشنیع کسان بر سر می خوردن ماست
پیش ما خوردن می سهل خطایی باشد
۸
ببرم زنگ کدورت به می از طبع فقیه
گر میان من او هیچ صفایی باشد
۹
سر سودا زدهای را چو نزاری جز می
نیست ممکن که دگر هیچ دوایی باشد
تصاویر و صوت

نظرات